به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبد
چرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست . . .
دل
این کلمه ی بی نقطه
گاهی تنگ میشود
تاحد یک نقطه .
دلتنگم
برای کسی که مدت هاست بی آن که باشد
هر لحظه زندگی اش کرده ام …
یادم می آید گفته بودی
ساده و کوتاه نویسی را دوست داری
تقدیم به تو …
ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه :
برگـــــــرد … دلتنــــــــگم …
بعـد ِ هــر طــوفــانــ آسمـــان هـــای صـــاف و روشـن مـی آیـند
آیـــا تــو هـمـ بعــد از دل ِ تنــگ مــن مــی آئــی ؟
خداوندا... از بچگی به من آموختند همه را دوست بدارم، حال که بزرگ شدم و کسی را دوست میدارم میگویند: فراموشش کن...
حــوصــله ام بـــرفــی سـت !
بــا یـک عــالــمه قنـــدیـــل ِ دلتـــنگی ،
از گــوشـه ی دلــــم آویـــــزان !
آهــــای !
کـــافــی ســت کمــی “هــا” کنــید ،
تـــا کــه “آب” شــــوم !
کسی در این سوز و سرما دستهایت را نمیگیرد. در جیب بگذارشان،
شاید ذره ای خاطره، ته جیبت مانده باشد که هنوز هم گرم است!
کل اسم های تو موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم
حالا هر روز بهم زنگ میزنی
یکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغییر صداهم میدی
من که میدونم تو هم دلت تنگ منه …
حس اون سیگار رو دارم که همه جا حرف از ترک کردنشه …
یه کم با من راه بیا ؛ تنهایی به جایی نمی رسم !
برای ان همه احساس عاشقانه من
سکوت جواب قشنگی نبود
در تنهایی هایم نیز به یاد توام
زیرا تو تمام تنهایی هایم هستی
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست
اره, همه فقط می خواستن گریه منو ببینن, جزعکاسی که فقط خنده منو میخواست که اونم پولشو گرفت و رفت.
دلم تنگه ، تنگ روزهای بیخیالی ، تنگ روزهای ندانستن …
تنگ روزهای خوابهای خرگوشی ، تنگ روزهای حفظ کردنهای اجباری …
تنگ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی …
دلم تنگ ثانیه ای از آن ساعتها خاموشی است همراه با عزیزترین همدردها …
دلم تنگ است ، تنگ تنگ . . .
کوچیکتر که بودم فکر می کردم
تنهایی یعنی وقتی که هیشکی خونه نیست
چقدر سرد است!
وقتی...
دلتنگتم و نیستی
خواهش میکنم ، بی حوصلگی هایم را ببخش ، بدخلقی هایم را فراموش کن ، بی اعتنایی هایم را جدی نگیر ، در عوض من هم تو را می بخشم که مسبب همه ی اینهایی
نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید!
دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که
راهشان را گم می کنند!!
نـــــــه میتوانی خبری دهی
و نــــــــه خبری بگیری !
آرام بگیر دلم …
تنگ نشو برایش …
مگر نشنیدی جمله ی آخرش را !
“چیزی بینمان نبوده”
باران کـه میبـارد......
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود.....
راه می افـتم ...
بـدون ِ چـتـر ...
من بـغض می کنـم ....
آسمـان گـریـه ...
دلم برايت تنگ شده !
مي خواهم آنقدر اشک بريزم
تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود .
ولي مي ترسم ...
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .
فاصله ها در عین کوتاهی
چه بلند خلق شده اند
کجاست دستی که به درازی فاصله ها باشد
من به مهر تو چنان رام شدم
که خدا می داند
من به زلف تو چنان خام شدم
که خدا میداند
من چنان جادوی این دام شدم
که خدا میداند
بزرگـــــــــــترین عـ ــــــــــــبادت ٫ لبخند یه دختــــــــــــر واکس زنی است که نـــــــــــان آور خانه است ٫
که به جای هـــــــــرزگی کفش آدم های پولـــــــــدار را بـــــــرق میزند ...
یادتــــــــــــــ ــــــــ که می افتم ٫ از شوق دهــــان ٫
چشـــــــــــــــمانم آب میافتــد !!!!
اگـه یه نفر بهمون خیانــــــــت کنه ازش متنفر میشیم ...
امـــــــــــــــا ....
اگه یه نفر به خاطر ما به یه نفر دیگه خیـــــــــــانت کنه ٫ عاشــــــقش میشیم .....
خـــیلی جــــــــــــــالبه ....!!!!!
از کهنگی این خانه عــــــــــبور کن ، بگذار سهم من از این دیـــــــــوار ترک خوردن باشد !
لاف میزدم که فراموشت خــــــــــواهم
کرد !
کجایی که ببینی این روزها توبه ی من از گرگ ها هم مرگ تــــــــــــ ـر است
برای جلوگیری از " پــــــــــــس رفت
" "پس باید رفت .
هر چاله ای" چــــــاره ای به من آموختـــــــ ...
تـــــــمام سکوت ها فـــریادند .... گوش هایت را تــــــیز کن .
قــبول داری
؟؟؟؟
وقتی منتظرشــــی
....
هرباری که صفحه گوشیت روشـــــن میشه
قلبت میریزه ...؟؟
گریه آخر شب هایم انگار کافـــــــی نبود …
این روزها به یاد صبح بخیر گفتنهایتــــــ اول صبح ها هــــــــــــم گریه میکنم !
روی دست شب مـــــــــــــانده ام !!!
دیگر حتــــی
خواب هـــــــــــــم مرا نمیبرد ...
بــــــــــرگرد
....
چون من نگذاشتم روی صندلی تو
هیچکســــ بنشیند ....
حتی غبــــــــــــــــار ....
از وقتــــی که نیستی ، من هر روز
کنـــــــــج این کافـــه می نشینم و شـــعر داغ می نوشم
و به آدمهای صامتی نگاه میکنم که
تنهاییشان را
با فـــــندکی به هم تعارف می کنند …